یونگ در باب دین، بیش از هر موضوعی سخن گفته است، زیرا همان گونه که وی اشاره میکند بیتردید، دین یکی از قدیمیترین و عمومیترین تظاهرات روح انسانی است19». در مجموعة آثار نوزده جلدی وی کمتر رسالهای را میتوان یافت که در باب مسائل مربوط به دین به طور کامل مسکوت باشد. برخی از آثار وی در این موضوع اهمیت فراوانی دارد که به اختصار هر یک را گزارش میکنیم:
- خاطرات، رؤیاها و اندیشهها. این اثر زندگینامة خود نوشت او است که به تعبیر آنی یلایافه20 وصیت نامة مذهبی یونگ است.21 وی در این اثر از تجربههای قدسی خود به وفور سخن گفته است. لحظات سرشار از تجربة حضورارادة الهی که یونگ خود را بی اراده در معرض آن مییابد، باز خورد منفی وی با کلیسا و کشیشان، نقدِخداشناسی متألهان و فیلسوفان نیز در همین اثر آمده است. رسالهای مختصر و خواندنی در باب زندگی پس از مرگ نیز از ضمایم همین کتاب است.22
دین پژوهی یونگ ویژگیهائی دارد که به برخی از موارد مهم اشاره میکنیم. یک - دین شناسی یونگ مسبوق به دین شناسی فروید است. تحلیل فراسوی روان شناختی فروید از دین تأملات فراوان یونگ را برانگیخته است. تأمل در مواضع توفیق و ناکامی فروید در فهم و شناخت دین و به ویژه سر ناکامی وی در تبیین منشأ و آثار گرایش به دین، سخنان نکته آموز فراوانی را به میان آورده است. یونگ در این مقام، لقمان وار از خلل روش فروید درس روش شناسی میآموزد و در پرتو آن، موانع شناخت حقایق برتر از تجربه و عقل را به میان میکشد. به همین دلیل تأملات یونگ در دین شناسی فروید به تأملات روانشناختی محدود نمیشود بلکه تأملات درجة دو معرفت شناختی و روش شناختی را نیز به میان میآورد.
Ensani.ir
زهراشورگشتی
۳۹۸۰۰۴۱۴
فروید و روانشناسى دین
فروید ، خود را یهودى رها شده، شکاک و کاملاً بىدین مىدانست. او بىدینى معمولى نبود، بلکه از دین یا دستکم از باورهاى کاتولیکها در فرایبرگ و وینتنفر داشت. او در پاسخ نامه رنه لافورگ که از او خواسته بود به دلیل هجوم نازىها فرار کند، نوشت: دشمن واقعى، نازىها نیستند، بلکه دشمن واقعى دین و کلیساى کاتولیک است».
مىتوان گفت فروید نهتنها از سنت کاتولیک نفرت داشت، بلکه از اعمال دینى یهود نیز متنفّر بود. فروید با بىرغبتى، دعاهاى عبرى مراسم ازدواجش را فرا گرفت و پس از ازدواج نیز، با سنگدلى تمام، همسرش را از آموزههاى یهودى باز داشت. فرزندانش نیز مجبور بودند به دور از هر گونه آموزشهاى تکالیف دین یهود، پرورش یابند؛ زیرا او تمامى شعائر دینى را از خانوادهاش دور مىداشت.
وى دین را امورى روانى مىدانست که به خارج فرافکنى مىشود و حتى اسطورههاى بهشت و هبوط انسان، خدا، خیر و شر و جاودانگى و غیره را به همین صورت تبیین مىکرد.
در نقد نظر فروید درباره دین ، باید گفت:
الف) فروید ، بىدینى تمامعیار و بلکه ضد دین بود. بنابراین، نمىتوان گفت که او توانسته است بدون سوگیرى درباره دین اظهار نظر کند.
ب) جهانبینى فروید درباره جهان هستى، مادىگرایى صرف است. این جهانبینى، با نظر اکثریت مردم و دانشمندان که در وراى ماده، به هستى برترى معتقدند، در تعارض است.
ج) برداشت فروید از خود» و نیز نظر فروید درباره دین ، غیر از برداشتهاى خود فروید که برپایه داستانپردازىهاى غیرعلمى است، هیچ سند قابل اعتمادى ندارد.
د) از زمان نظریهپردازى فروید درباره ماهیت دین و دیندارى در میان مردم، بیش از صد سال مىگذرد. در این مدت، بىگمان شناخت آدمى درباره قواعد حاکم بر جهان فزونى یافته است و به باور برخى اندیشمندان، دستکم فنآورى گامهاى نهایى خود را برمىدارد، ولى برخلاف تصور فروید، از جریانها و نهضتهاى دینى کاسته نشده است.
Migna.ir
زهرا شورگشتی
۳۹۸۰۰۴۱۴
اگرچه ما به عنوان انسان همیشه مجذوب عملکرد مغز و دلایل رفتارمان بوده ایم، اما اوایل قرن بیستم بود که روانشناسی تجربی واقعا کار خود را آغاز کرد.
آزمایش سامری نیکوکار
در سال ۱۹۷۳ در دپارتمان الهیات پرینستون، دانشجویان در آزمایشی شرکت کردند که ظاهرا آزمایشی درباره آموزش و حرفه دینی بود. آنها در یک ساختمان پرسشنامه ای را تکمیل کردند، سپس به آنها دستور داده شد که به ساختمان دیگری بروند و در سخنرانی درباره مشاغل یا داستانی درباره سامری نیکوکار شرکت کنند. به شرکت کنندگان گفته شد که عجله کنند، اما با درجات مختلف.
در راهشان به سمت ساختمان دوم، یکی از همکاران جلوی چشم آنها روی زمین افتاده بود و ظاهرا نیاز به کمک داشت. این آزمایش برای بررسی تمایل مردم به کمک بود و اینکه عوامل محیطی چقدر روی آن تاثیر میگذارد. اولا محققان متوجه شدند که فرق چندانی نمیکرد که شرکت کنندگان به سخنرانی درباره مشاغل روند یا داستان سامری نیکوکار، هرچند کسانی که برای شنیدن داستانی درباره کمک میرفتند، تمایل کمی بیشتری به توقف و کمک کردن نشان میدادند.
اما متغیر عجله» به طور قابل توجهی با رفتار کمک کردن ارتباط داشت، هرچه شرکت کنندگان بیشتر عجله داشتند، کمتر کمک میکردند. در واقع تنها ۱۰% از افرادی که در دسته پر عجله» قرار داشتند برای کمک متوقف شدند. کسانی که کمتر عجله داشتند بیشتر کمک کردند، ۶۳% از آنها برای کمک متوقف شدند. عجله به شدت و بسیار بیشتر از عوامل شخصی میزان کمک کردن را تحت تاثیر قرار داد. به نظر میرسد که عمل مهربانی کردن بیشتر از آنچه فکر میکنیم تحت تاثیر عوامل محیطی قرار دارد.
https://www.bartarinha.ir/fa/news/640936/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%86%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%86%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%B2
زهرا شورگشتی
۳۹۸۰۰۴۱۴
اختلافات میان پیروان ادیان هرازگاهی باعث منازعه اجتماعی می گردد. به باور آموزگاران علوم دینی در آلمان، این اختلافات ناشی از سوتفاهم می باشند. آنها بر افزایش آموزش های میان دینی تاکید می کنند.
از دیدگاه آلبرت بیزینگر، آموزگار الهیات در شهر توبینگن آلمان، آموزش های دینی در آینده اهمیت بیشتری پیدا می کنند. وی به خبرگزاری کاتولیک آلمان گفت: اگر ما نمی خواهیم که کنیسه ها، مساجد و کلیساها در آتش بسوزند، باید آموزه های بین دینی و میان مذهبی را افزایش دهیم».
این آموزگار علوم دینی اضافه کرد که ادامه این وضع بدون آموزش دینی دیگر در این کشور ممکن نیست: کودکان ما در جامعه یی بزرگ می شوند که در آینده دین به بحثی بزرگ تبدیل خواهد شد».
آلبرت بیزینگر گفت صدها سال طول کشید تا اینکه آموزگاران دینی توانستند "پس از مبارزات طولانی، جلوی ترساندن کودکان از جهنم را بگیرند، اما بار دیگر این موضوع از طریق کودکان مسلمان وارد کودکستان ها گردیده است».
مثلا یک بار یک کودک مسلمان به کودک دیگری گفته بود: اگر یک بار یک ساسچ بخوری، به جهنم می روی». به گفته این مفسر کاتولیک "معلم کودکستان دخالتی نکرد و این موضوع را همینطور باز گذاشت". به باور وی معلم باید "ابتدا به هردو کودک توضیح می داد که هیچ کدام شان به جهنم نمی روند. دوم اینکه باید به این موضوع می پرداخت که چرا اصلا یک کودک باید چنین چیزی بگوید؛ چون مسلمانان گوشت خوک نمی خورند!»
منبع سایت ایرنا
زهراشورگشتی
کد دانشجویی ۳۹۸۰۰۴۱۴
به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری ایرنا، بنابر تعریفی عام هدف روانشناسی، شناختن مردم است و روانشناسان می کوشند با بررسی انگیزش ، شناخت و رفتار انسانی به این هدف دست یابند. در تقسیم بندی انجمن روانشناسی آمریکا از مجموع50 شاخه ی تخصصی در این علم که شامل تخصص های مختلفی مانند روانشناسی بالینی و اجتماعی و بسیاری انواع دیگر است، شاخه سی و ششم این تخصص ها مربوط به روانشناسی دین است که به بررسی انگیزه های مذهبی ، شناخت مذهبی و رفتار مذهبی و نقش دین در مراحل مختلف زندگی انسان می پردازد. بر اساس تحقیقات این گروه می توان اظهار داشت که تقریباً تمام جنبه های زندگی به نوعی با دین و معانی دین ارتباط دارند. بنابراین دین جنبه ای کارکردی دارد و بایستی دید که ایمان شخص از چه راه هایی بر جهان او تأثیر می گذارد.
هر چند دین بیانگر و پاسخگوی نیازهای فردی ، اجتماعی و فرهنگی است اما تحلیل روانشناختی از دین جدای از بررسی دین در حوزه ی فرهنگ و جامعه صورت می گیرد. بعلاوه یک روانشناس حوزه ی دین با اصول و مبانی ادیان کاری ندارد و وارد مجادلات مربوط به عقل و ایمان و دعواهای کلامی یا اختلافات میان علم و دین نمی شود و نیز نصوص دینی را مورد بررسی قرار نمی دهد بلکه رویکردی عمدتاً علمی - تجربی دارد که به بررسی جوانب انسانی دین می پردازد و نه خود آن. در اینجا مقصود از رویکرد تجربی در روانشناسی دین این است که با نگرش عینی و بی طرفانه به سراغ دین برویم و فارغ از این که خود دیندار باشیم یا خیر، درباره ی دین و موارد روانشناختی آن از طریق مشاهده و آزمایش یا بررسی های میدانی و آماری دست به واکاوی و پژوهش بزنیم. شاید بتوانیم تاریخ انتشار کتاب 'انواع تجربه دینی' ویلیام جیمز (1902) را سرآغاز روانشناسی تجربی دین بدانیم.
1: روانشناسی دین ، دیوید ام. وولف ، ترجمه ی محمد دهقانی ، انتشارات رشد ، 1391
2:Eight Theories of Religions, Pals, Daniel. Second Edition. Oxford University Press, 2006
3: روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی ، اسپیلکا و دیگران ، ترجمه ی محمد دهقانی، انتشارات رشد 1391
4: ماهنامه ی اطلاعات حکمت و معرفت ، سال هفتم ، شماره ی 88 (فلسفه ی روانشناسی)
5: وبسایت انجمن روانشناسی آمریکا American Psychological Association
6 : دین پژوهی ، جلد اول ، میرچا الیاده ، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، تهران، 1375
7: علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی ، ترجمه ی مهدی گنجی ، انتشارات ساوالان ، 1391
منبع ساید دویچه وله فارسی
زهراشورگشتی
کد دانشجویی ۳۹۸۰۰۴۱۴
ادامه مطلبفروید _فعالیت سیگموندفروید و پیروان مکتب تجزیه و تحلیل روانی با روانشناسی متعارفی رابطه چندانی ندارد گر چه افراد عادی با نظریات تجزیه و تحلیل کنندگان آشنائی بیشتری تا با روانشناسی بطور اعم دارند .بنظر فروید تمایلات جنسی (منظور بطور کلی است و با مفهوم عادی آن تفاوت دارد . اساس انگیزه فعالیت بشری را تشکیل می دهد .این تمایلات در ناخود آگاه (نهاد ) قرار دادند و بواسطه فعالیت های خود آگاه (خود و فراخود ) سرکوب می شوند . سرکوبی منجر بجدال می گردد و از راه تخلیه یعنی از میان بردن آنچه سرکوب شده است آرامش حاصل خواهد شد .از آنجا که این انگیزه ها در ناخود آگاه وجود دارند و آشکار نیستند باید از یک تجزیه و تحلیل کننده (پسیکانالیست ) متبحر برای کشف انگیزه ها و مسائل سرکوب شده یاری گرفت .
نظریات فروید سبب تحولات وسیع و عمیقی در شناخت رفتار آدمی ( بخصوص رفتار غیر عادی ) گردید که در فصول بعد مشروحا به آن اشاره خواهیم نمود پیروان فروید نیز در اشاعه نظریات استاد کوشیدند گر چه هر یک بنا بر سلیقه و تمایل خود را در آن دخل و تصرفاتی انجام دادند . آدلر و یونگ انگیزه جنسی را کمتر تاکید نمودند .هورنی فروم و سالیوان نیز مکتب تجزیه و تحلیل روانی نوین را اشاعه دادند ولی همه این افراد تحت نفوذ افکار فروید قرار داشتند .سهم فروید در پیشرفت روانشناسی دینامیک و شناخت انگیزه های بشر بطوریکه خواهیم دید غیر قابل انکار است .
منبع :Pschoanalyse.blogfa.com
زهراشورگشتی
کد دانشجویی۳۹۸۰۰۴۱۴
کد کلاس ۱۰۶۵۰
مکتب روانشناسی گشتالت _ در آلمان نهضتی در مقابل درون نگری و تجزیه و تحلیل هشیاری از طریق عوامل آن بوسیله ماکس ورتایمر رواج یافت .
این نهضت بر این اساس بود که هشیاری را به بخش های ترکیب کننده خودش تجزیه کنند ( بخصوص زمانیکه ادارک بطور وضوح با ماهیت محرک ها متفاوت باشد ) .مثلا در مورد پدیده فای ( حرکت ظاهری بصری ) حرکت زمانی مشاهده می شود که در واقع عاملی برای حرکت واقعی وجود ندارد .چنین اختلافاتی معتقدین مکتب گشتالت را بر آن داشته است که اظهار دارند ، هیات کلی از جمع بخش های خودش تفاوت دارد ، (لوبن 1939) در حدود سال 1930 رهبران گروه آلمانی این نهضت به آمریکا رفتند تا از نفوذ آلمانها در امر تعلیم و تربیت رهائی یابند . ورتایمر _ کافکا _ کهلر _ لوین چهره های آشنائی در محافل دانشگاهی امریکا بشمار میایند . مکتب گشتالت مسئله مطالعه هشیاری را بعنوان مهمترین اصل در روانشناسی بررسی ننمود بلکه توجه وسیعی به مناسبات مشترک و مطالعه بخش های وسیع تر رفتار معطوف داشت .
سایر نهضت ها _ می توانیم فهرست سایر مکاتب را بصورت نامحدودی ادامه می دهیم زیرا هر کجا استادی قابل احترام و سرشناس وجود داشت طرفدارانی برای بسط نظریات و انجام تجربیات و تحقیقاتش گرد می آمدند . نام بسیاری از این اساتید را هنگام بحث در باره انگیزه و هیجان _ یادگیری و نظریات مربوط با آن _ ادارک و احساس _ شخصیت و رفتار غیر عادی ذکر خواهیم نمود . در اینجا باید اشاره کنیم از خصوصیات بارز روانشناسی امروزی آنست که تحقیقات و مطالعات هر فرد مشروط بر اینکه ضبط کافی از جهت علمی منظور نموده باشد برای انجام آزمایش های وسیع دیگر پذیرفته می شود در این زمینه نتایج گذشته را صرفا برای انکه متعلق به مکتب خاصی است مردود نمیشمارند . اکنون قبل از خاتمه این بحث باید بدو مکتب دیگر که بر روانشناسی بخصوص از نقطه نظر مردم عادی اثر گذارده اند اشاره کنیم .این نهضت ها عبارتند از : 1) مک دوگال و مقصود یون و 2) فروید و تجزیه و تحلیل کنندگان .
مک دو گال _ در سال 1908مک دو گال دانشمند انگلیسی که در امریکا تدریس می نمود کتابی بنام ((مقدمه بر روانشناسی اجتماعی)) نگاشت .مهمترین پیام کتاب تاکید نویسنده روی غرائز بعنوان اصلی ترین عوامل انگیزش بشر بود . نظر مک دو گال غرائزی که بصورت خصومیت _توانایی و یا بازتاب های پیچیده ظاهر می شدند نبود بلکه مقصود غرائزی بودند که در محاوره روزمره بحث می گردیدند .هفت غریزه را بشرح زیر بیان داشت : فرار _ ستیزه جوئی _ کنجکاوی _نفرت _ رفتار والدین _حمایت شخصی _تحقیر شخصی ضمنا غرائز مذکور را همراه با هیجان مربوطه ذکر نمود مثلا فرا و ترس ستیزه جوئی وخشم و غیره
مکتب روانشناسی کنش _ روانشناسی کنشی بدون تردید جنبشی علیه مکتب درون نگری بود . در سال 1907 جیمز انجل چنین نگاشت .(( باید توجه کنیم روانشناسی کنشی در واقع روانشناسی فعالیت های ذهنی در مقابل روانشناسی عناصر ذهنی است .بعبارت دیگر روانشناسی چون و چرا در برابر روانشناسی چگونگی هشیاری است .))
جان دئویی و پس از آن هاروی کار که جملگی از دانشگاه شیکاگو بودند جزء رهبران شناخته شده نهضت روانشناسی کنشی محسوب می گردیدند .از آنجا که این مکتب توجه خاص بفعالیت افراد داشت هر گونه تحقیقات و تجسسات علمی را که منجر به استفاده عملی از روانشناسی می گردد تشویق می نمود . بدین ترتیب نفوذ مکتب شیکاگو در روش تعلیم و تربیت امریکا غیر قابل انکار می باشد .
مکتب رفتارگرائی _ نهضت بعدی مهم علیه روانشناسی سازمانی و کنشی مکتب رفتار گرائی بود که در واقع با کوشش جان واتسون آغاز گردید و بوسیله او شدیدترین تجلی خود را نشان داد. دوران این مکتب کوتاه و پر آشوب بود ولی اثرات بسیار عمیق بر جای گذارد .واتسن در دانشگاه شیکاگو دانشجوی روانشناس معروف انجل بود ولی بمطالعه رفتار موشها پرداخته و برای آنها هشیاری قائل نگردید .از آنجا که فرضیات داروین معمولا سلسله مراتبی را بیان می کند و فرد می تواند بدون التجا به هشیاری توانائی ها و قدرتهای حیوانات را بسنجد واتسن اظهار داشت هشیاری مفهومی درروانشناسی ندارد و آنچه باید مطالعه گردد رفتار می باشد . روانشناسی واتسن بطور وضوح جنبه خود کاری داشت .اولین مفهوم او ((عادت )) بود ولی بزودی توجه به مطالعات پاولف در زمینه پاسخ های شرطی نمود و روش های مزبور را زیر بنای سازمان فرضیات خود قرار داد .
مکتب رفتار گرائی ازتمام مطالعات روانشناسی باستثناء مسئله هشیاری استقبال نمود .
توضیحات مربوط به چون و چرا مفهومی نداشت . آنچه مهم می نمود عامل ((چگونگی )) بود .
مکاتب روانشناسی
از آنجا که دانش روانشناسی از زمینه های فلسفی _فیزیولوژی و فیزیک و با توجه به سهم عظیم و مهمی از یست شناسی _هیئت و نجوم و ریاضیات نضج گرفت اختلاف نظر فاحش در مورد مسائل مربوط به این دانش و روش های مطالعه و یا تجربه آن بوجود آمد که برخی نیز شایان توجه می باشند و روانشناسی را از جهات مختلف مورد بحث قرار می دهند .
برخی از محققین بکار مورد علاقه خود بدون توجه به فرضیات رایج ادامه دادند .
بدین ترتیب ابینگهوس در آلمان توجهی به وونت وبرنتابو نکرد و زندگی خود را صرف مطالعه درباره حافظه نمود – اولین آزمون نیمه تمام را تدوین کرد و هجاهای بی معنی را ابداع نمود و در زمینه یادگیری بخش در مقابل کل و دوباره یادگیری بصورت روش بخاطر سپردن مطالبی که فراموش می شدند تحقیق کرده مفاهیم متعدد دیگری درباره حافظه که تا امروز نیز باقی مانده اند بوجود آورد . ادوار ثرندایک یادگیری حیوانی را بدون توجه خاص به روانشناسی زمان خودش مطالعه کرد .
بطور کلی میان سالهای 90و 1930 چهار مکتب اصلی روانشناسی نشو و نما نمودند .ضمن پیشرفت هر یک تعداد کثیری از روانشناسان از این مکاتب پیروی نموده کوشیدند با دلائل قاطع و علمی کیفیت رفتار را از دیدگاه مکتب مورد نظر خود توجیه کنند . اکنون باختصار بشرح هر یک می پردازیم .
مکتب روانشناسی درون نگری _ برای طرفداران این مکتب موضوع علم روانشناسی بر محور آگاهی قرار داشت و روش مطالعه نیز درون نگری بود . این روش بسیار دقیق بوده و از طریق آن فرد تجربیات خود را هنگامیکه تحت تاثیر محرک قرار میگرفت ( چه از طرف اشخاص و چه از جهت حوادث )تجزیه و تحلیل می نمود .
رهبر این مکتب ادوارد تیچنره انگلیسی بود که زیر نظر وونت تعلیم یافته و کاملا تحت نفوذ او قرار داشت . در سال 92 تیچنر بدانشگاه کرنل آمریکا آمده و تا هنگام فوت در آنجا می زیست .مکتب درون نگری در سال 1910 به اوج شکوفان خود رسید و پس از آن بتدریج نزول نمود زیرا نتوانست جوابگوی دانش پژوهان آمریکائی برای مطالعه تفاوت های فردی _ یادگیری حیوانی _ آزمونهای روانی و بطور کلی روانشناسی علمی باشد خاصه آینکه این مسائل برای یک فرد پیرو این مکتب جزء دانش روانشناسی محسوب نمی گردد .
درباره این سایت